ده سال پیش-> استیسی: مالز؛عزیزم؛ ما تصمیم گرفتیم تورو به خانوادمون اضافه کنیم. دوست داری؟! مالی: با خنده- معلومه! دیل: خوشحالم عسلم؛ از امروز گرت خواهر بزرگتر و بهترین دوست توعه؛ | جفری: هی رابرت! باید تنها صحبت کنیم! | رابرت: خب؟! جفری: دست تینا؟! مطمعنی با ماهیتابه سوخته؟! رابرت: باید غیر از این باشه؟! ببین؛ تینا هیچ دستی توب انفجار نداشته! جفری: یه نگاه به دست تینا میکنه- فکر نکنم باور کنم. | مامان مالی: مالز عزیزم! تو همینجا بمون! ما میریم تا اینجارو خاموش کنیم. سر مالیو ناز میکنه- بابای مالی: دخترم؛ ما زود میایم! قول میدیم! -انفجار- چند دقیقه بعد-> (مالی با عروسکی توی بغلش زیر یه میز نشسته [نسبت به این اتفاقن ریکشنی توی صورتش نداره] چشماش زرد میشه-)
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
خیلی خوب بود
خیلی متفاوته با بقیه سریال ها💜
:]
نایس؛
حیح
تا بعدی رو نگیریم...
آروم نمیگیگریم-
+